«تکیه بر باد» نشان می دهد اگر انسان صرفا رسیدن به مادیات را ملاک خوشبختی بداند، چه چیزهای باارزشی را از دست خواهد داد.
به گزارش آیفیلم؛ خیلیها به دیدن این سریال مینشینند تا عاقبت «عاطفه»، زیاده خواهی و عصیان او را ببینند. سریال تکیه بر باد از اولین قسمت های خود نشان داد که میتواند در جذب مخاطب موفق باشد. این پیش بینی به این دلیل بود که شخصیت اصلی قصه دختر جوانی است که از همان ابتدا نشان داد که قرار نیست سربه راه باشد.
یک دختر عصیانگر همیشه میتواند برای یک درام شخصیت جذابی باشد و عموم مخاطبان را راضی کند. این شخصیت چه در ادبیات که رمان های عامه پسند را شکل میدهد و چه در سینما و تلویزیون که ملودرامهای خانوادگی را به وجود میآورد، طرفداران زیادی دارد.
عاطفه بر خلاف بسیاری از شخصیتهای سریالهای تلویزیونیبه مردی دل میبندد که سالها از او بزرگتر است و در واقع جای پدر اوست. او برای رسیدن به نادر محسنیان (مهدی فخیم زاده) مقابل خانواده خود میایستد و حاضر است برای رسیدن به نادر که برای عاطفه هم معنای پول است، با پدر و مادر و برادر خود بجنگد.
عاطفه میخواهد به وسیله ازدواج با محسنیان به زنی پولدار تبدیل شود که در خانهای اشرافی زندگی میکند و ماشین آخرین مدل سوار میشود. عاطفه در واقع نماینده بسیاری از دختران جوان جامعه است که برای رسیدن به زندگی مرفه در آرزوی این هستند که مردی مانند محسنیان را به اصطلاح در تور خود گرفتار کنند.
تکیه بر باد خط اصلی جذابی دارد که مخاطب را جذب میکند و او را به مشتری این سریال تبدیل میکند، اما فارغ از خط اصلی داستان، داستانکها و حاشیه هایی که به قصه اضافه شده است چندان محکم نیست و هدف خاصی را دنبال نمیکند. مثلا مهدی، برادر عاطفه (اشکان خطیبی) که پزشک هم هست میتوانست داستانکهای زیادی را به قصه اضافه کند، اما او در تکیه بر باد یک شخصیت کلیشهای است، برادری متعصب که از راههای سنتی و قدیمی میخواهد عاطفه را سر به راه کند. روشی که نشان میدهد عاطفه و امثال او در این فرمول نمیگنجند و عصیان آنها بیشتر میشود و سرکش تر از قبل به راه خود ادامه میدهند.
تکیه بر باد با حضور فروغ که مادر اصلی عاطفه است، جذاب تر شد. فروغ زنی معتاد است که حتی برادرش به او اعتماد ندارد و در اولین مواجهه با عاطفه به او یادآوری میکند که ایکاش هیچوقت به سراغ فروغ نمیآمدی! عاطفه را از کودکی خانواده عمویش بزرگ کردهاند، خانوادهای سالم که همه تلاش خود را کرده اند که فرزندان خود را درست تربیت کنند، اما زمانی فرا میرسد که عاطفه ذات و اصل خود را نشان میدهد.
او ظرفیت این را دارد که به راه خلاف برود. از داستان چنین برمی آید که پدر عاطفه خلافکار بوده و مادرش، فروغ هم مثل همسر مرحومش است. عاطفه از رگ و ریشهای شکل گرفته که راه راست برایشان معنایی ندارد به همین دلیل برای رسیدن به زندگی مرفه آسانترین راه را انتخاب میکند. او به راه خلاف میرود. در یک نگاه کلی میتوان به این نتیجه رسید که اگر آدمی روح سرکش و ذات عصیانگر خود را پرورش دهد، زندگی دشوار و پر از سرازیریهای تند را باید تجربه کند، اما اگر آدمی، خودش را در مسیر درست یا به اصطلاح در راه راست قرار دهد، هیچ نیرویی نمیتواند به او آسیب بزند.
ه خ/ ا ز